بیـن آدمهـایـی هستمـ کـه اِدعـای انسـانیتـ دارنـد.
سـاز میـزننـد و / بـایـد / بـه سـازشـان یـرقصـی.
رنگـ هـای گـونـاگـونـی میشـونـد . امـا تـو / بـایـد / یکـرنگـ بـاشـی بـا آنهـا.
دروغ میگـوینـد . خَـر فـرضتـ میکننـد (!) امـا تـو / بـایـد / صـداقتـ داشتـه بـاشـی.
دَردَتـ میـدهنـد و / نبـایـد / دَمـ بـزنـی.
دردهـایشـان را / بـایـد / درکـ کنـی . امـا مـرحمـی بـر زخمهـایتـ نمیگـذارنـد.
دوستـی هـایشـان سـاعتـی استـ . امـا تـو / بـایـد / در همـه حـال بـه یـادشـان بـاشـی.
گیـر کـرده اَمـ بیـن ایـن بــایــد هــا و نبــایــد هــا.
خستـه اَمـ.
درباره این سایت